جاری و مادرشوهرم تو ی ساختمونن جاریم ی ده روزی هس زایمان کرده و منم چون باردارم و ذوق نی نی دارم هرموقع میرم خونه مادرشوهرم ی سر میزنم بهش
امشب ک رفتم خونش نی نی شو ببینم میخاستن شام بخورن و بچه بغل مامانش بود مادرشوهرم گف بچه رو شما بگیر تا مامانش بتونه غذاشو بخوره منم رفتم ک بگیرم نداد بم گف خوبه میخاد بخابه گیجه و فلان بعدشم بچش یکم بی قراری میکرد گف نظرش کردن واسش تخم مرغ شکستیم من یکم بم برخورد ولی هیچی نگفتم از آخرم ک تیر خلاصو زد و ب شوهرش گف ی اسپند خوشگل دودکن واسه بچم
من واقعا ناراحت شدم گفتم حتما با منه خلاصه ی ۵دیقه نشستم سریع رفتم خونه مادرشوهرم
شماهم بودین ناراحت میشدین؟