سلام دوستان
من ۴ ساله ازدواج کردم کاملا سنتی اما خیلی مجردیام تنوع طلب بودم وقتی ازدواج کردم همش دعوا دارم خودم خیلی گیر میدم از هر حرفی حاشیه درست میکنم شوهرم بد نیست اما موقعیت پدرش باعث اعتماد بنفس زیادش شده یکم خسیسه تمام خرجامون هم تا نوار بهداشتی پوشک بچه رو اون میده خانواده منم خیلی احترام میزارن به ما کمک هم کم و بیش میکنن شوهرم تک پسره لوس بار اومده اما انقدر دعوا کردیم دیگه حرمتا بینمون رفته چون تو دعوا بلاخره حرف و حدیث پیش میاد الان خانواده من از شوهرم خوششون نمیاد خانواده اونم همین طور خیلی زود جوش و عصبیه اما مهربونیاشم زیاده یعنی باهاش جنگ هم بکنی با ی بخشید رام رام میشه اما من خودم خیلی مغرورم و هرچی منت کشی هم کنه تا ب ثثی هفته تو قیافه ام حرف نمیزنم حالا دیگه خیلی از چشمم افتاده اصلا حوصله اشرو ندارم طلاق هم ی چیز نشدنیه چون هم دلیلی ندارم هم خانوادم نمیزارن هم میگه من زن و زندگیمو دوست دارم اما دلم میخواد به گذشته برگردم و تنها زندگی منم