2777
2789

سلام ده دوازده سال پیش کوچک بودم خونه ی همسایه قرار بود دو روز دیگه عروسی داشته باشن سر ظهر من رفتم توی حیاط نگاه کنم همه خواب منم با شور هیجان بچگی ببینم لامپهای رنگارنگ چن تاست وای چشتون جای بد نره دیدم عروس دم در اتاق پذیرایی رو به من دوماد بیرون در نشسته پشت به من تقریبا نیمرخ زبان دختره تو دهنشه انگار آب نبات میمکه خلاصه عروس منو دید هر چقد ههههاا کرد طرف متوجه نشد که عروس هلش داد ، خلاصه بگذریم امروز رفته بودیم خونه پدر عروس جمعی از دخترا و دوستان و زنان همسایه هی شوخی میگردن و حرفای اونجوری میزدن منم سرم تو گوشی زیاد خودمو قاطی حرفای سکسشو نمیکردم که یهویی یه تعریف خاطره ی اون روز را یادآوری کرد همون عروس قشنگ و با پررویی تمام تعریفش کرد ولی خدا را شکر اسم منو نبرد زیر چشی یه نگاهی کرد بهم که ناگاه خونه رفت رو هوا از صدای خنده که آرزو میکردم کاش نگاش نمیکردم وای دلم میخاست خفه اش کنم نمیدنم شوهره توی این چند سال از من کینه داشته و متنفر بوده راستش من تا امروز نمیدونستم چه بوده جریان و چه سوژه ای شدم امروز،، نگین که شما تجربه شو داشتین و متوجه شدین که خودمو از پنجره میندازم توی گوچه،

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز