بچهاسلام امیدوارم حالتون خوب باشه.
راستش یه موضوعی چندوقته خیلی ذهنمودرگیر کرده و نیازمند صبروزمانه.موضوع اینه که من پارسال همین روزا با یه اقاپسری اشناشدم ازطریق اینستاگرام.باایشون درموردانتخاب رشته و ..حرف میزدیمو من یسری مشکل داشتم برای دانشگاهو دانشگامم نزدیک ایشون بودو کلی این اقا دلداری میداد که کمکت میکنم هرجوربخوای و...خلاصع میخام بگم خیلی حمایت میکرد.حدود یک ماه ارتباطمون قط شد و وقتی رفتم دانشگا(دانشگام تویه شهردیگس و خوابگاهیه)دوباره شروع کردیم به حرف زدنو و خواستن ک هموببینیم.پاشدن اومدن اونجا و همو دیدیم و همه چی خوب پیش رفت بعنوان قرار اول.حدود یه ماه گذشت و یبارتویه بحثی که داشتیم میکردیم و بحث مهمیم بود متوجه شدیم ی مقدار عقایدمون متفاوته.
ازونجایی که من خیلی سختگیرو حساس بودم و هستم همونجا توهمون بحثه گفتم ک ماباهم تفاهم نداریمو نمیشه و....(بدون اینک فرصت شناهت بیشتر بدم و به بقیه ابعادتفاهممون نگاکنم و بخام فرصت بدم برای کوتاه اومدنو ...)
اون رابطه اونجاتموم شد و البته خیلیم محترمانه تموم شد طوریکه بعدش اصلااحساس بدی نداشتم و کاملا خنثی بودم و هیچ بی احترامی بهم نکردیم .
گذشت تااینک من دوسه هفته پیش بعدازمدتها به این اقا توی اینستا پیام دادم فقط برای احوال پرسی و ذکرکردم که اگراحیانا تورابطه باکسی هستین و نمیتونین جواب بدین،لطفا پیاممو جواب ندین اصلا ناراحت نمیشم.
که ایشونم جواب دادن خیلی خوش و خرم و یه مقدار راجب مسایل روز حرف زدیم(درس و کرونا و ....)تااینک این اقا به گذشته اشاره کرد و گفت چه حیف که بهترین روزای عمرمون داره هدرمیره چرا ما بدون همیم؟چرا اون روز سر اون بحث انقد سختگیری کردی و تمومش کردی وقتی میشد یجوری حلش کردوکناراومد.
منم حرفاشو تایید کردم چون حق بااون بود واقعا. و دوباره بهم پیشنهاد دوستی دادن و منم گفتم که فعلا نمیتونم قبول کنم.دلیلشم شاید بنظر شما مسخره بیاد،این بود که من درحال حاضر خیلی بیرون رفتوامد ندارم و نمیتونم هی برم بیرون اقا رو بییینمو...و این اقاهم تاکیدداشتن که باید ماهی دوبار ببیینمت حتماو مدلشونم اینطوریه ک خیلی اهل حرف زدن پشت گوشی نیستن و رو دیدن تاکید بیشتری دارن.
منم گفتم به فلان دلیل فعلا نمیتونمو...
اونم گفت باشه و برات صبر میکنم هروقت موقعیتت ازادترشد اونموقع دوباره شروع میکنیم و منم باکسی نمیرم و حوصله اشناشدن با ی ادم جدیدو ندارم چون ازتواونموقه خیلی خوشم اومده بودو باهات اشنایی دارم صبرمیکنم تا موقعیتت اوکی شه.
منم تشکر کردم بابت صبرشون و بعدش خداحافظی کردیم.
ببخشید که طولانی شد خواستم کامل توضیح بدم تا دقیق نظر بدید
بنظرتون این پسر میتونه پسر خوبی باشه؟ی چنتا نکته ریزم هس که الان اینجا میگم بهتون که قشنگتربشناسیدش.
ازعقایدشون بگم بهتون که معتقدن بوسیدن و بغل کردن باید کاملا تورابطه ازاد باشه و وقتی دوسم داره این حقشه ک بخادبغلم کنه (البته با گذرزمان و عمیقترشدن رابطه)
قرار اولمون همونطوری ک ازشون خواستم نزدیکی خاصی نداشتیم و درحد دست دادن و دست گرفتن بود.دراخر هم قبل خداحافظی دستمو بوسیدن و منم تشکر کردم. یجاشم پاشدیم بعدغداخوردن ک بریم ، باید پا روی جای بلندمیزاشتیم خواستن دستمو بگیرن ک منم دستمو دادم بهشون تا سوار ماشین شیم.
اگه ازموقعیت اقا هم میخواین بدونین ۲۵سالشونه.فوق مهندسی برق دارن. و با دوستاشون بصورت شراکتی یه شرکت دارن ک اونجا مشغول کارن.
ببخشید واقعا اگر خیلی طولانی شد.
میخوام بگید نظرتون راجب این اقا چیه ؟و ایا میشه رابطه ی خوبی باهاشون داشته باشم دراینده یانه.
سوال دیگه ای داشتید بپرسید تابگم