بابا یهو موهای راضی رو ول کرد و سیلی محکمی زد تو گوش راضی و در حالی ک از اتاق میرف بیرون گفت همین الان زنگ بزن بیان دنبالش باید خیالم راحت بشه این لکه ننگ امشب از این خونه میره و پاک میشه....
محکم راضی رو بغل کردم رد انگشتای درشت بابا نصف بیشتر صورت راضی رو پوشونده بود گفتم الهی دستش بشکنه خوبی ...
راضی رو ب مامان گفت زنگ بزن خاله بیاد دنبالم بگو بابابزرگم بیاد ک دعوا نشه پاشو مامان پاشو ...
نزدیک نیمه های شب بود ک خاله شوهر خاله بابابزرگ نشسته بودن تو پذیرایی و بابا مثل مجسمه ابولهل ساکت بی صدا زل زده بود بهشون
سینی چایی تو دستم خشک شده بود هیچکدوم چایی برنداشتن مامان سکوت شکست گفت اقا جان چایی برمیداشتی
بابابزرگ با سر نه ای گفت و تسبیحش رو روی زمین گذاشت گفت :
حاج اکبر باز ک طوفان به پا کردی چجوری دلت اومد زن حامله رو بزنی
بابا پوزخندی زدو گفت تا دیروز ک میگفتید حاجی گفتن حرمت داره مکه نرفته لبیک نگفته کسی حاجی نمیشه حالا ک کارتون گیره ما حاجی شدیم ...
اقاجان سری تکون دادو گفت انشاالله مکه نصیبت میشه پسرم فقط ک به مکه رفتن و لبیک گفتن نیست سنگو بزن به شیطان وجود خودت رفتارتو عوض کن حاجی میشی ...
خاله یهو وسط حرف اقا جان پرید گفت ول کنید میخاد حاجی باشه میخاد نباشه کشمش هم دم داره حالا اقا اکبر ما ب دمش حاجی بستن ما هم میگیم حاجی ایشالا خدا قبول کنه از دهنمون
بابا ک دوباره صورتش برافروخته شده بود گفت لیلا خانوم حرمت خودتو نگه دار مهمانی دهنم بستم احترامت واجبه
اقاجان رو به خاله گفت لیلا خجالت بکش اومدیم دنبال عروست نه دعوا
خاله روشو برگردوند و گفت دنبال عروس و نوهم
بابا الله اکبری گفت و زیر لب گفت خوب میدونید ک من جنازه راضی رو هم اونجا نمیفرستادم ولی از قدیم گفتن هر کی اندازه لیاقتش از زندگی سهم میبره لیاقت دختر منم زیر زمین موش زده شماست با دست گلی ک به اب داده شازده پسرتون ... ببرین عروس و نوه تون رو اما به شرطه ها و شروطه ها
اقاجان ک ترسید باز بابا حرف بی ربط بزنه خاله رو جری کنه پرید وسط حرفو گفت حالا تن اون خدابیامرز رو تو گور نلرزون حرف حسابتو بگو ...
بابا نقلی از قندون برداشت و داخل دهانش گذاشت انگاری داشت فکر میکرد به چیزی ک میخاست بگه میخاست زمان بخره واسه گفتنش ...
همه زل زده بودیم به دهن بابا...
_ بابا اروم گعت من قول راضیه رو دادم به حاج اقا سرمدی ... و سکوت کرده
مامان با تعجب گفت پسرش؟
بابا یک نقل دیگه برداشت و گفت نه خودش ...