ولی بعد ازدواجم خیلی بی تاب شدم خیلی عصبی شدم
خیلی رنجور شدم ای خدا 
ی فامیلمون کلید باغشو داد گفت این پنجشنبه این هفته برین اونجا 
حالا اومدیم منو شوهرم اون تا هفت سرکار بود گفتم بخوابه حالام  خوابه باغ بغلی بلند بلند اهنگ گذاشتن  دوتا سینی استیله نمیدونم چیه همش میزنن بهم موتور رد میشه این وقت شب من عصبی میشم از صداها 
ولی خب اونام باغ خودشونو دلشون میخواد ولی من دست خودم نیس  خوابمم نمیبره 
دلم میخواد مثل فبل بشم 
دنیا ب هیجام نبود ،...