2777
2789
عنوان

جواب لیلی به بیت معروف اگر با ما نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی

| مشاهده متن کامل بحث + 35130 بازدید | 60 پست

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بودت

سجده ای زد بر لب درگاه او

پر ز لیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خارم کرده ای

برصلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را بدستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای

نیشتر عشقش به جانم میزنی

دردم از لیلاست آنم میزنی

خسته ام زین عشق دل خونم نکن

من که مجنونم تو مجنونم نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو لیلای تو ... من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پناهان و پیدایت منم

سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آواره صحرا نشد

گفتم عاقل میشوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یاربت

غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتی ولی

مطمئن بودم به من سر میزنی

در حریم خانه ام د رمیزنی

حال این لیلی که خارت کرده بود

درس عشقش بی قرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم

***گــور پــدر دل مــا، دل تـــــــــو شــاد***

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم



به تو آری ، به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی ، به همبن باغ بلور


به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری
که سراغش ز غزلهای خودم می گیری


به همان زل زدن از فاصله دور به هم
یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم


به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو
به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو


به نفس های تو در سایه سنگین سکوت
به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت


شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است


در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم ، عاشق دیدار من است


یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگی اش
می شود یک شبه پی برد به دلدادگی اش


آه ای خواب گران سنگ سبکبار شده
بر سر روح من افتاده و آوار شده


در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم ، تشنه دیدار من است


یک نفر سبز ، چنان سبز که از سرسبزیش
می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش


رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است


آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست
راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟


اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست
پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست؟


حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش
عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش


آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود
آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود


اینک از پشت دل آینه پیدا شده است
و تماشاگه این خیل تماشا شده است


آن الفبای دبستانی دلخواه تویی
عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی
یا رب از هرچه خطا رفت، هزار استغفار...
با کراوات به دیدار خدا رفتم و شد

بر خلاف جهت اهل ریا رفتم و شد.



ریش خود را ز ادب صاف نمودم با تیغ

همچنان آینه با صدق و صفا رفتم و شد.



با بوی ادکلنی گشت معطر بدنم

عطر بر خود زدم و غالبه سا رفتم و شد.



حمد را خواندم و آن مد "ولاالضالین" را

ننمودم ز ته حلق ادا، رفتم و شد.



یک دم از قاسم و جبار نگفتم سخنی

گفتم ای مایه هر مهر و وفا، رفتم و شد.



همچو موسی نه عصا داشتم و نه نعلین

سرخوش و بی خبر و بی سرو پا رفتم و شد.



"لن ترانی" نشنیدم ز خداوند چو او

"ارنی" گفتم و او گفت "رثا" رفتم و شد.



مدعی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کی؟

من دلباخته بی چون و چرا رفتم و شد.



تو تنت پیش خدا روز و شبان خم شد و راست

من خدا گفتم و او گفت بیا رفتم وشد.



مسجد و دیر و خرابات به دادم نرسید

فارغ از کشمکش این دو سه تا رفتم و شد.



خانقاهم فلک آبی بی سقف و ستون

پیر من آنکه مرا داد ندا رفتم و شد.



گفتم ای دل به خدا هست خدا هادی تو

تا بدینسان شدم از خلق رها رفتم و شد
یا رب از هرچه خطا رفت، هزار استغفار...

ما ســوای عاشــقــــان ســـاده ایـــم
ما نــه قیـــس در جنـون افـتــاده ایـــم

سهم قیس از عاشقی مجنونی است
سهم مـا یـــک قـتلــگـاه خــونی است

مقصد مجنـون کـــه لیلی بیش نیست
قیس این جا یــک طفیلی بیش نیست

در غم لیـــلی چــو مجنــون گریــه کرد
اصــغــر مــا از گـــلـو خـــون گریــه کرد

نبـــض هر عاشـــق دگرگـــون می طپد
ای بسا عاشــق کـه در خــون می طپد

عاشقیـــم امــا نـــه تنــها گـــرد دشت
عشق ما ســر داد از نـی تا به طـشت


بدون خداحافظی رفتن رو بی معرفتی میدونم ..... خداحافظ

به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس
سند عشق ، به امضا شدنش می ارزد

گر چه من تجربه ای از نرسیدن هایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد

کیستم؟ باز همان آتش سردی که هنوز
حتم دارم که به اِحیا شدنش می ارزد

با دو دستِ تو فرو ریختنِ دم به دمم
به همان لحظه برپا شدنش می ارزد

دل من در سبدی، عشق به نیل تو سپرد
نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد

سالها ... گر چه که در پیله بمانَد غزلم
صبرِ این کرم به زیبا شدنش می ارزد

***گــور پــدر دل مــا، دل تـــــــــو شــاد***


دید مجنون دختری مست و ملنگ

در خیابان با جوانانی مشنگ

خوب دقت کرد در سیمای او

دید آن دختر بُود لیلای او

با دلی پردرد گفتا این چنین

حرف ها دارم بیا (پیشم بشین)

من شنیدم تازگی چت می کنی

با جوانی اهل تربت می کنی

نامه های عاشقانه می دهی

با ایمیل از ( توی) خانه می دهی

عصرها اطراف میدان ونک

می پلاسی با جوانان ونک

موی صاف خود مجعد می کنی

با رپی ها رفت و آمد می کنی

بینی خود را نمودی چون مویز

جای لطفاً نیز می گویی (پلیز)

خرمن مو را چرا آتش زدی؟

زیر ابرو را چرا آتش زدی؟

چشم قیس عامری روشن شده

دختری چون تو مثال زن شده

دامن چین چین گلدارت چه شد؟

صورت همچون گل ِ نارت چه شد؟

ابروی همچون هلالت هم پرید؟

آن دل صاف و زلالت هم پرید؟

قلب تو چون آینه شفاف بود

کی در آن یک ذرّه ( شین و کاف) بود

دیگر آن لیلای سابق نیستی

مثل سابق صاف و عاشق نیستی

قبلنا عشق تو صاف و ساده بود

مهر مجنون در دلت افتاده بود

تو مرا بهر خودم می خواستی

طعنه ها کی می زدی از کاستی؟

زهرماری هم که گویا خورده ای

آبروی هرچه دختر برده ای

رو به مجنون کرد لیلا گفت : هان

سورۀ یاسین درِ‌ ِگوشم نخوان

تو چه داری تا شوم من چاکرت؟

مثل قبلن ها شوم اسپانسرت ؟

خانه داری ؟ نه ، اتول ؟ نه ، پس بمیر

یا برو دیوانه ای دیگر بگیر

ریش و پشم تو رسیده روی ناف

هستی از عقل و درایت هم معاف

آن طرف اما جوان و خوشگل است

بچه پولدار است گرچه که ول است

او سمندی زیر پا دارد ولی

تو به زحمت صاحب اسب شـَلی

خانه ات دشت و بیابان خداست

خانۀ او لااقل آن بالاهاست

با چنین اوضاع و احوالت یقین

خوشه ات یک می شود ، حالا ببین

او ولی با این همه پول و پله

خوشۀ سه می شود سویش یله

گرچه راحت هست از درک و شعور

پول می ریزد به پای من چه جور

عشق بی مایه فطیر است ای بشر

گرچه باشی همچو یک قرص قمر

عاشق بی پول می خواهم چکار

هی نگو عشقم ، عزیزم ، زهر مار

راست می گویند، تو دیوانه ای

با اصول عاشقی بیگانه ای

این همه اشعار می گویی که چه؟

دربیابان راه می پویی که چه؟

بازگرد امروز سوی کوه و دشت

دورۀ عشاق تاریخی گذشت

تازه شیرین هم سر ِ عقل آمده

قید فرهاد جـُلمبر! را زده

یا همین عذار شده شکل گوگوش

کرده از سرتا نوک پایش روتوش

با جوانان رپی دم خور شده

نان وامق کاملاً آجر شده

ویس هم داده به رامین این پیام

بین ما هرچه که بوده شد تمام

پس ببین مجنون شده دنیا عوض

راه تهرن را نکن هرروزه گز

اکس پارتی کرده ما را هوشیار

گرچه بعدش می شود آدم خمار

بیخیال من برو کشکت بساب

چون مرا هرگز نمی بینی به خواب

گفت با "جاوید"مجنون این چنین:

حال و روز لیلی ما را ببین

بشکند این " دست شور بی نمک"

کرده ما را دختر قرتی اَنک

حال که قرتی شده لیلای من

نیست دیگر عاشق و شیدای من

می روم من هم پی ( کیسی ) دگر

تا رود از کله ام عشقش به در

فکر کرده تحفه اش آورده است

یا که قیس عامری یک برده است

آی آقای نظامی شد تمام

قصۀ لیلی و مجنون ، والسلام

خط بزن شعری که در کردی زما

چون شده لیلای شعرت بی وفا

***گــور پــدر دل مــا، دل تـــــــــو شــاد***


گیرم از چنگ جان به در ببری...

گیرم از تن فرار خواهی کرد...

عقل من هم فدای چشمهایت

با جنــــــونم چکار خواهی کرد؟



پ.ن:اصن دلم خواست اینو یه جایی برای همیشه ثبت کنم!!

***گــور پــدر دل مــا، دل تـــــــــو شــاد***

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز