من با دوست پسرم یه ماهه که کات کردم.
ما قبل اینکه رابطه مون عاطفی بشه چندین سال دوست صمیمی معمولی بودیم و کلی دوستای مشترک داریم. و هیچکس هم از این ماجراهایی که بین ما اتفاق افتاده خبر نداره.
من این یه ماهه پدر خودمو درآوردم تنهایی تمام این بدبختی رو تحمل کردم.
ولی انگار دنیا با من لج داره. همش دوستای مشترکمون حال اونو ازم میپرسن. همش یادم میوفته حالم بد میشه.
امروز مامانم زنگ زد. داشتم غر میزدم که بخاطر کرونا نمیشه بیام و اینا. مامانم گفت امتحانات تموم شد تنها نمون برو چند روز پیش شایان.
اصلا انگار غم همه دنیا رو ریختن رو سرم. قطع کردم نشستم نیم ساعت فقط گریه کردم. به مامانم هم گفتم اینترنتم قطع شده بود. اونم دیگه یادش رفته بود کلا بحث عوض شد.
ولی دیگه طاقت ندارم. عین هر روز یه ضربه اینجوری از اطرافیانم میخورم. بدون اینکه کسی بدونه تو دلم چه خبره .....