4 ساله ازدواج کردم
18 ماهه تو اقدامم
قبلشم بچه میخواستم ولی به خاطر یه سری مشکلات هی مجبور شدم عقب بندازم
همسایه مون اومده در خونه مون میگه بارداری؟
میگم نه
یه ساعت وایساده نصیحت که زودتر باردار شو دیر میشه ها گرفتار دوادرمون میشی
اصلا رابطه ای با هم نداریم
خودش از بچه و سر و صدای بچه بیزاره
من بچه دار بشم اولین کسی که شکایتمو به صاحبخونه م بکنه همینه
دیگه خسته شدم از حرفای دیگران
دلم نمیخواد هیچکس رو ببینم
خودمو تو خونه حبس کردم
حتی دلم نمیخواد برم خونه ی مادرم
تا منو میبینه شروع میکنه صحبت کردن از نوه های جدید همسایه ها کساییکه تو فامیل بچه دار شدن
چرا مراقب حرف زدنمون نیستیم
هر بار با کسی رو به رو میشم تا یه هفته کارم میشه گریه زاری
موندم تا کی باید این وضع رو تحمل کنم
تو همین سایت میشنوم یه سریا 10 ساله منتظرن
خدا به دادشون برسه
افسردگی گرفتم😭😭😭😭😭😭😭😭