سلام شبتون خوش
من بچم ۵ماهشه وطبقه بالای مادر شوهرمم
گاهی مادر شوهرم وخواهرشوهرام میگن مثلا بچه به فلان سن که رسید دیگه با ما میاد،یا میگن از کی به بعد مثلا از وقتی از شیر گرفتیش دیگه شبا پیش خودمون نگهش میداریم،من بارها به شوخی بهشون گفتم دوس دارم بچم پیش خودم باشه اما خودشون میزنن یه اون راه وبازم میگن،خیلی بهم فشار میاد نمیدونم چکارکنم؟دوس دارم بچم به خودم.وابسته باشه
امشب میگفت ازشیر که گرفتیش اونوقت دومی رو بارداری دیگه ما این یکی رو نگه میداریم پیش خودمون
خیلی نرین پایین که حس صمینت اینجوری بینتون نباشه
بگن اهمیت نده بچه من بدون من خیلی پایین بمونه نیم ساعته ظهر ها پایین خابش ببره میارمش بالا پیگم بدون بچم خابم نمیبره
ای باااابااا مثل اون روازی سیاه من بود....منم دقیقا شرایط شما رو داشتم اخرشم تحمل کردم بچم ۳سالش شد بار کردیم ولی خیلی بهشون وابسته شد
الکی میگن حرصت بدن توام بگو باشه یه روز کامل تونستی نگهش داری کلا مال خودت شب بچه دهانشونو سرویس میکنه
دوست عزیز دقیقا منم همین بودم ولی شما نباش. الان بچت کوچیکه و هیچ اذیتی نداره به خودت وابستش میکنی و بچه هم عادت میکنه وقتی سه یا چهار ساله شد و شلوغ کاریاش شروع شد و یه بند میگه مامان مامان گاهی واقعا کلافه میشی ما ادما نیاز داریم حداقل بعد مدت ها یه تایمی به خودمون بدیم ولی من الان ۵ ساله که هیچ تایمی واسه خودم ندارم و همش تقصیر خودمه چون به خانواده ها از اول گفتم اجازه نمیدم و اونها هم عادت کردن که کاری نداشته باشن و الان اگه وقتی دو ساعت بچمو نگه دارن انگار شاه کار کردن چوم عادت ندارن.
چه بخوای چه نخوای بچه از رفتارهای اطرافیانش یاد میگیره و هیچ جوره نمیتونی جلوشو بگیری.
دوستای من بچه هاشون یا خونه مادربزرگا بودن یا پرستار داشتن هم بچه هاشون خیلی مستقل شدن هم خودشون خیییلی راحتن سعی کن سخت نگیری چون خودت پشیمون میشی الان که خودمو میبینم میگم چرا اینکارو با خودم و بچم کردم.
ببین مادرشوهر منم میگفت یه شب بردمش بالا گفتم مامان پسرت امشب ماله خودت . شبا شیرخشک به پسرم میدم شیرشو گذاشتم رفتم پایین ببین نصفه شبی خواهرشوهرم بچه رو اورد پایین انقد گریه کرده بود که نگو نه شیر میخورد نه چیزی . بچه ها به بوی تن مادرشون عادت میکنن تا اومد بغلم بعد چند دقیقه ساکت شد
موضوع رو با شوهرت درمیون بذار اون میتونه بهشون بفهمونه اگه هم بی محلی کرد چندتا اشک بریز حل میشه
