منو و یه جاریم و پدرشوهرم تو یه جا میشینیم ینی خونمون جداس هر کدوم یه طبقه میشینیم ولی بیشتر موقه ها خونه پدر شوهریم اونجا شام ناهار میخوریم امروز نشسته بودیم همگی بعد پدر شوهرم ب شوهرم گفت و کار نمیکنیو تنبلی میکنیو و فلان بعد شوهر من خیلی مظلومه بلد نیس از حقش دفاع کنه همچی بهش میگن ساکت میمونه منم ناراحت میشم بعد دیدم حرف نمیزنه من ب پدرشوهر گفتم ک هرکودوم از پسرات میرن پی کار خودشون واسه خودشون کار میکنن بعد شوهرمن این همه کاراتو میکنه اخرش اینجوری میگی بعد جاریم از اون طرف دراومد ک خوب میکنیمو اینا منم بش گفتم کی با تو حرف زد اخه خودتو میندازی وسط پدر شوهرمم بم گفت ک ب ت ربطی نداره پدر پسر خودمون میدونیم منم گفتم دیگه تا الان چیزی نگفتم بسه این خودش خرف نمیزنه من حرف میزنم خیلی ناراحتم ناموسا تا حالا با پدرشوهر دعوا نداشتم همسن نوه اش هستم هیلی دوسم داشت ولی از وقتی بچه هام اومدن اخلاقم تند شده همش دعوا دارم البته فک میکنم حق با من بود .باجاریمم قهر کردم هی حرف میزنع بامن جوابشو نمیدم 😕دیگه همشو پست اول گفدم