1. سعی کند کمی برای خودش استقلال به دست بیاورد و برای خودش ارزش قائل شود، مثلا ادامه تحصیل دهد یا... .
2. از آنجايي كه آقا هیچ مشکلی را در زندگی نمیدید و فکر میکرد همه چیز خوب است، این اختلاف و قصد طلاق بیشتر مربوط به نبود رابطه عاطفی عمیق و تضادی بود که بین آنها ریشه دوانده بود تا جایی که در ناخودآگاه خانم همسرش را در جایگاه پدر قرار میداد و در نتیجه نمیتوانست او را بهراحتی به عنوان شوهر قبول کند.
3. واقعیتها را ببیند و قبول کند و روی وابستگیاش کار کند.
4. برای ترمیم رابطه قدم بردارد، یکسری مهارتهای ارتباطی را یاد بگیرد چون این زوج بلد نبودند با هم حرف بزنند و هردو نمیدانستند چطور باید یک رابطه زن و شوهری خوب را برقرار کنند.
در نهایت اگر هیچکدام به نتیجه نرسید به فکر طلاق و جدایی باشد.
زوجی برای مشاوره نزد من آمدند. از همان ابتدا غم و یأس در چهرهشان موج میزد. هر دو جوان و محجوب بودند؛ رامین و نازنین پسر عمو و دختر عمو بودند، این داستان آنهاست.