امروز زن عموم رفته پیش یه دعا نویس که واسه مامانم دعا بگیره،میخاد بابام از مامانم دلسرد بشه چون بابام وضع مالیش خوبه چشم دیدن مامانم ونداره چند جا هم پیش فامیل رفته گفته من از فلانی متنفرم چرا وضعش اینقدخوبه من هیچی ندارم همیشه هم دعا میگیره مامانم میره پیش یه خانمه ای باطلشون میکنه،امروز رفته پیش همون دعانویسی که مامانم میره پیشش دعاهاشو باطل میکنه بهش گفته کاری بکن برادر شوهرم از زن و بچه هاش دلسرد بشه شوهرم منو دوست داشته باشه بهش پول بده همش توجهش به شوهر من باشه کاری بکن دختر بزرگش هیچ وقت بچه دار نشه یه عالمه هم قربون صدقه خانمه دعانویس رفته بعد از پیش خانمه دعانویس بلند میشه میره خونه خودش دوباره بهش پیام میده که یادت نره دوباره همه ی حرفا رو توی پیام مینویسه میفرسته واسه خانمه امشب هم همه ی پیاماشو خانمه اسکرین گرفته فرستاده واسه مامانم گفتش جاریت اومده پیشم امروز همچین درخواست هایی داره فقط حواست باشه پیش دعانویس های دیگه هم میره من همچین دعاهایی بهش نمیدم دیگه گفته پیامارو بزار واسه یه زمانی به عنوان مدرک که حاشا نکنه،وگفته به هیچ عنوان پیاما رو به کسی نشون نده