الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
ساعت سه نصفه شب، آخه عکس انگشت کوچیکه از کجا بیاریم توی این تاریکی.... 😀
#یه_نصیحت_دوستانه🤔 میدونی رفیق؛حقیقتش اینه که هممون یه روزی پیر میشیم...نه چهرهای که الان داریم برامون میمونه نه این بر و بازو و هیکلی که احیاناً به هم زدیم!☝️اون روزی که این سرمایهها از دست بره، دیگه فقط خاطرههایی که باهاشون ساختیم مهمه...👈 اینکه هیکل و قیافه و از همه مهمتر دلمون رو برای چی گذاشتیم وسط ؟؟❌برای رابطههای نادرست؟❌برای آدمای نادرست؟❌برای کارای نادرست؟چند ثانیه خودِ پیر و از رنگ و رو افتادهمون رو تصور کنیم؛ چی از دست دادیم تو این سالها...؟؟ درست زندگی کنیم،همونطور که خدا ازمون خواسته...
ساعت سه نصفه شب، آخه عکس انگشت کوچیکه از کجا بیاریم توی این تاریکی.... 😀
با فلش دوربین😂👌🏻
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍