مادرشوهرم سرطان داره. خیلی زن خوبیه. پارسال مغزش درگیر شده بود و با پرتو درمانی بهتر شد. امسال چندوقتی بود که چشمش تار میدید و گوشش سنگین شده بود و فشارشم اکثرا میوفتاد. به منم درد دل میکرد و واقعا نگرانش بودم. تا رفت دکتر. شوهرمم خیلی حساسه و چیزی بهش نمیگن زیاد منم ازش سوال نمیکنم ناراحتش نکنم اما خیلی فکرم مشغول مادرش بود و فکر میکردم شاید دوباره سرش درگیر شده. اما دلم نمیخواست اینو مستقیم بپرسم و ناراحتشون کنم. گفتم بزار از خواهر شوهرم سوال کنم. اونم اینطور جواب داده. حالا چه واکنشی نشون بدم. خیلی دلخورم
سلام عزیزم،پیاماتو خوندم،منم مادرم سرطان سینه دارن حدود یک سالو خورده ای از عید مشغول هورمون درمانی هستن،هروقت خونه فک و فامیل همسرم میرم احوال مادرم میپرسن یا میگن حواستون ب مادرت باشه برای کرونا خیلی ناراحت میشم،چون خانواده ای ک بیمار سرطانی دارن تو ذهن و فکر خودشون بیماری رو انکار میکنن،ما ن مادرم ن بقیه بیماریش رو قبول نکردیم و ب عنوان بیمار بهش نگاه نمیکنیم تا کسه بگه ک مادرت بیمار یا بیماری زمینه ای داره روح و روانمون ب هم میریزه،شما جای خواهرشوهرتون نیستید برای اینه نمیدونید
حالا خواهرشوهرتون چون رفتارشون کلا تند هست درجا واکنش نشون میدن ولی یکی مثل من ک درونگراس اعصابم خورد میشه و ناراحت میشم،دوس ندارم کسی احوال مادرمو ب عنوان مریض بپرسه
و بهتره ک بهتون بگم من قبل قضیه مامانم هوای خانواده شوهرمو بیشتر از خانواده خودم داشتم خیلی باهاشون خوب بودم ولی بعد قضیه مامانم رفتارم بد شد انگار اونا باعث شدن مریض شه،فشار بیماری برای بیمار و اطرافیانش خیلی سنگینه ب حدی ک سریع ناراحت میشن زودرنج و حساس و پرخاشگر میشن،گفتم اینارو بگم شاید بیشتر متوجه بشید ک خواهرشوهرتدن در چ شرایطی هست