من بعد سقط آخرم افسردگی شدید گرفتم خانواده ام هم ایران نیستن و این همه چیز رو بدتر کرده بود کلن به شدت تنهایی رو حس میکردم یک شب با شوهرم دعوام شد انقدر مسخره که هنوزم تعریف میکنیم میخندیم ولی من اون شب جمع کردم وسایلم رو و رفتم هتل
هتل بهم اتاق نمیداد زنگ زدم داد و بیداد به شوهرم که اینا به من هتل نمیدن
شوهرم با کل مدارک اومد برام اتاق گرفت که بمونم هتل
تازه صبحش هم رفتم بلیت گرفتم برم پیش خانواده ام
شبش اینجا تاپیک هم زدم خدا خیرش بده یک خانومی که شرایط منو داشت و خوب شده بود کلی باهام حرف زد و بی خیال شدم