حالا یکی دیگه
یه بار با همین دوستم رفته بودم سر قرار,خیلی هم ناشی بودیم ادعای قرطی بودنمونم میشد, بعد تو کافی شاپ من جلوی پسره نشسته بودم خخخخ
بعدش اسم پسره هادی بود دوستم هه ی بهش میگفت بابک بابک فلان شد بهمان شد, منم هه به پهلوش سیخونک میزدم هادیییییی
بعدش هه ی پسره میگف پاشم یچیزی سفارش بدم بخوریم ماهم الکی در حدتعارف میگفتیم نه ممنون سیریم , آخرش گشنه و تشمه برگشتیم خونه