یه دوست داشتم خیلی شیطون بود با یه پسر حرف میزدن اهل مشهد, بعد دوستم سیمکارت اش یواشکی بود,خانوادش نمیدونستن,وقت میشد مینداخت رو گوشی مامانش وقتم نمیشد من آمار آمار میبردم میووردم,
شماره ی این پسره رو منم داشتم یه مدت این غیبش زد اصلاجواب نداد, روز و شب دوست منم شد گزیه و گریه
بعد یه مدت زنگ زدن گفتن جواد(پسره)مرده اونم خندخ کنان و بعد من و دوستمم شیون و زاری,
دوباره بعد یه مدت نصفه شب پسره بهم اس داد زندان بودم, بهم میگف آبجی جای شلاق هام درد میکنه, منم با بض میگفتم الهی آبجی فدات شه