رفته بودیم کتابخونه مامانو آجیم اونطرف داشتن کتاب انتخاب میکردن یهو دیدم فروشنده کرکره مغازشو داره میده پایین منم داد زدم هووی مرتیکه چرا کرکره میدی پایین بعد با یه داد خفن گفتم مااااامااااااان بعدم با یه حرکت آکروباتیک فرار کردم کرکره داش میومد پایینتر خابیدم از زیرش رد شدم
بعد دیدم همونجا نگهش داشته
حالا دارم از زیر بهشون نگا میکنم مرده چشاش اندازه پرتقال دراومده بود خاهرم داش از خنده کتابارو گاز میزد مامانمم قلبشو نگه داشته بود بعد فهمیدم ساع شش شده بهداشت بخاطر کرونا گیر میده مغازه ها باید بسته شن اون ساعت...... بدبخت واسه همین کرکره رو نصفه داد پایین😐🤚