بعد عقد جشن داشتیم انقد خسته بوم که تا بقیه مهمونا رفتن پریدم حموم . شوهرم خونمون مونده بود قشنگ اون همه ارایش و مو رو شستم طبق عادت مجردی یه تاپ شل و ول پوشیدم با شلوار پاچه گشاد که تا زیر سینم بود . رفتم تو اتاق بنده خدا شوهرم تا یک ساعت گیج و منگ به من نگاه میکرد زیر لب میگفت باورم نمیشه . الانم بعد 3سال هنوز میگه خدایی چطور دلت اومد رفتی حموم و اون لباسارو تنت کردی هلو رفتی لولو اومدی