سلام دوستان
دیشب بعد از یه ماه مادرشوهرم به شوهرم زنگ گفت بیاید اونجا ما هم الان به خاطر کرونا چند ماهی هست که هیجا نرفتیم و کسی هم خونه ی ما نمیاد و تا رفتیم خونشون مادرشوهرم اومد نشست رو به رومون شروع کرد تعریف از برادرش:《وای نمیدونید رفتیم خونه ی برادرم چه میوه های گرون قیمتی خریده بود واسمون،هر وقت میریم خونه ی برادرم میره بهترین و گرون ترین میوه ها رو برامون میخره خدا ایشالا بیشتر بهش بده》.
دایی شوهرم که داره میگه شاید بالای 10 میلیارد سرمایه شه و شوهر من یه کارمند البته اوضاعمون خوبه.
پدرشوهرم دیشب بهش میگفت باید ببریمت تیمارستان بستریت کنیم😂😂
همه اش از برادرش تعریف میکنه و از بدی عموی شوهرم و عمه های شوهرم میگه،یه داماد متعاد داره میگه خیلی خوش اخلاقه،یعنی حالم از این مادرشوهرم بهم میخوره🤢