سلام دوستای مجازی عزیزم
خیلی سریع مشکل رو میگم لطفا کمکم کنید
خواهرم یه دختر خیلی خیلی ساده و آروم و احساساتیه..الان ۲۶ سالشه..و شاغله..ما خانواده خیلی نجیبی هستیم و واقعا مورد احترام فامیل و دوست و اشنا هستیم و خانواده امم همه جوره برامون زحمت کشیدن..متاسفانه خواهرم ۲ ساله با یه آقا پسری دوست هستن..و خانواده ایشون به اصرار پسر ۲بار اومدن خواستگاری اما بعد رفتن و خبری ازشون نشده برای ادامه رابطه حتی بعد از هر دو خواستگاری یک تماس تلفنی هم نگرفتن..خانواده من هم با توجه به این بی احترامی ها الان دیگه با این موضوع مخالفن..موضوعی که وجود داره و فقط من میدونم..اینه که متاسفانه متاسفانه متاسفانه رابطه این دو نفر بیش از حد صمیمی شده و خواهرم مجبور شد سقط انجام بده و اون پسر هم این موضوع رو به خانواده اش گفته...اما خانواده من خبر ندارن حتی فکرشم نمیکنن..پسره هم زیاد به نظرم عاشق و نیست چون در همین مدت چندبار با مامانش رفتن خواستگاری دخترای دیگه..خواهر منم تصمیم گرفته بود کلا دیگه به خاطر این موضوع ازدواج نکنه..اما باز پسره هی میره دم محل کار خواهرم و باز احساساتیش میکنه و خواهرمم میگه دیگه هیچ علاقه ای به این رابطه نداره اما دلش برای پسره میسوزه..چون پسره از این اداهای مظلوم بازی که مثلا خانواده اش درکش نمیکنن در میاره...اینم بگم که پسره سربازی نرفته و تو مغازه باباش کار میکنه یعنی اصلا استقلال نداره..حالا خلاصه دوباره به خواهرم گفته به مامانت اینها بگو میخوایم بیایم خواستگاری در صورتی که خانواده اش هنوز مخالفن..اینبار خانواده منم مخالفت کردن و پدرمم که متوجه شده این رابطه هنوز ادامه داره خیلی عصبانیه..نگرانم اتفاق بدی بیفته ولی نمیدونم چیکار کنم..با خواهرم که صحبت میکنم قهر میکنه و ناراحت میشه وجواب نمیده...ولی خودشم دیگه دلش به این ازدواج نیست ولی فکر میکنم به خلطر اتفاقی که افتاده احساس گناه داره و به خاطر همین پای این بدبختیا وایساده..چی بهش بگم که پسره رو فراموش کنه؟دلم میخواد با پسره حرف بزنم بگم تو که بدترین بلا رو سر خواهر من آوردی..خانواده اتم که مخالفن..خودتم که شرایط مستقل شدن نداری بابا ول کن دیگه خواهر ساده من رو..طفلک افسرده شده..پرخاشگر شده..داغونه داغونه..۲ ساله توی وضعیت نامشخصه..اینم بگم که من ایران نیستم و فقط از راه دور میتونم با خواهرم صحبت کنم..خیلی نگرانشم..لطفا راهنماییم کنید
