سه سال ازدواج کردم باانصافم میخوام توضیح بدم
شوهرم خوزستان یه من تهرانی روز خواستگاریم گفت برنمیگردم خوزستان و دلم قرص بود تهران میمونه محضری نکردم
تواین سه سال خیییلی اشتباهات هردو کردیم ولی من یه ساله هرکاری میکنم زندگیمو جمع کنم شوهرم بهم اعتماد کنه نمیکنه
مرد خوبیه ذاتا بدجنس و هرزه نیست ولی چندتا اخلااااق خیییلی بد داره مثل اینکه اجازه نمیده زندگیمو جمع کنم خودشم اهل کار نیست به حدی کار میکنه تا چندوقت داریم بعد تموم شه میره سرکار تو یه کار نمیمونه چندوقت کار کنه همش ایراد میگیره از اون کار دراد تا کار بعدیو پیدا کنه پس انداز میخوریم هرچی میگم هرکاری سختی خودشو داره نمیفهمه
بعد همه جا میگه تو نذاشتی من رشد کنم یا وضعم اینه تو باعث شدی
ازاینکه آنقدر نامرده و همرو از من میبینه تو هرکاری قلبمو آتیش میزنه
هرکاری کردم خودمو یا گذشترو ثابت کنم نشد نمیشه
الان خونه دامادش نیم نه رهن دادیم نه کرایه حالا میگه بلند شیم از خونه میگه هیچجا تهرانم نمیتونیم خونه بگیریم بریم خوزستان
البته دامادش نم تومخه ولی من میگم جا کرایه خونه این تو مخو تحمل کن تا پول جمع کنیم بریم یه جا دیگه تهران