دختر عمه ام که میخواست زایمان کنه زایمانش طبیعی بود شوهرش سر کار بود اون هفته ای که امکان داشت زایمان کنه من رفتم پیشش صبح بود من خواب بودم ساعت هشت صبح دیدم داره جیغ میزنه میگه درد دارم درد دارم تا ساعت پنچ صبح داشتم برا خانوم کیک و کاپ کیک و اینا درست میکردم میگفت دلم میخواد 😐😐😐 میگفت پاشو منم گفتم بخواب یه دوساعت دیگه دردت بگیره 😂😂😂😂 هیچی دیگه بلند شدم لباس براش اوردم پوشید خودمم اماده شدم یاعت هشت و ربع زدیم بیرون چون ماشینم شاستی بلنده صندلی های عقبو خوابوندم یه پتو و بالش گذاشتم گفت بیا دراز بکش لم داد ما هم رسیدیم بیمارستان منم به عمه ام و اون یکی دختر عمه ام و شوهره دختر عمه ام زنگ زدم تو راه