هرچی از دوران کودکیم یادم میاد هر موقع میرفتیم جایی بدون اجازه دست به چیزی نمیزدم و هیچ موقع تو مغازه به مامانم نمیگفتم اینو بخر یا اونو میخام چون میدونستم مامانم پول نداره !تصویر یه دختر بچه با کوچولو با موهای فر که روی پله دم در خونه نشسته و با خودش شعر السون بلسون مامانم زود برسون میخونه همیشه تو دهنم حک شده!!تنهایی های که کشیدم و صبح هایی که بیدار میشدم و دوس داشتم مامانم باشه و همه جای خونه رو دنبالش میگشتم اما نبود!!!مامانم هرروز سرکار میرفت چون بابام با اینکه کارمند بود معلوم نبود حقوقش چیکار میکنه !همیشه انقد داد میکشید که شبا با ترس لرز میخابیدیم !خاطره هیچ خرید رفتن و تفریح یا حتی پارک ندارم باهاش !هرموقع هم که جایی بوده انقدر داد و بیداد کرده که از دل همه در اورده!هیچ وقت نمیدونست من کلاس چندم هستم !هرموقع همکلاسی هام از باباشون تعریف میکردن که مثلا اینو خریده یا اینو گفته من هیچی واسه تعریف کردن از بابام نداشتم!