گفتم خاهرشوهرم میخادبیادپایین خونه های ما...من یه دونه فرش داشتم نتونستم بیارم بالااونجاگذاشتم شوهرم رفته پهن کردمرتب بعد اومد خونه بمن گفت میگه میترسم بهت بگم ولی باید بگم منم نزاشتم بشینه بردمش فرش رو جم کردم.دوتا موکت کوچیک و قفلی بود گذاشتم مال خودشون ولی فرشی ک الان 6میلیونه ازکجا داریم بخریم.چن روز پیش سرمشورت نکردن دعواکردیم من رفتم خونه پدرم.بازبدون مشورت من فرشو پهن کرده میگه فکرکردم خودم خریدم اجازشو دارم گفتم توزحمت کشیدی ک خاهر روش کثیفکاری کنه.گفتم فاتحه من خوندست روز یه دعوا باید داشته باشیم....رفت ازجامادرش رو فرشی اورد کلی مادرش فرش داره.بیاره بندازه زیرخونه دخترش...میگم چراازحقت دفاع نمیکنی چرا ایقد بی زبونی فقد برمن زبون داری ها میکه من گفتم دو روز دیگه ازاین خونه بلندمیشم فرشمو جم میکنم مگر بعد ک وسایلاش چیده بشه فرشو بهت میدن دیوانه....چیکارکنم بااین شوهرم اصلا بامن مشورت نمیکنه فقد بحرف مادرشه کارمون ب کتک کاری ام اون روزی ک خونه روترک کردم کشیده..اصله دوسنداره منوازدست بده ولی منوخیالشم نمیاره