اوایل ازدواج مادرشوهرم اومد نمک بریزه مثلا منو تو جمع ضایعه کنه نتونست ولی خب تو دلم خشم پنهان بود
عصر بود نشستیم تو باغ چایی بخوریم
یهو بی هوا پاشدم محکککککم کوبیدم فرق سرش رنگش پرید چشاش دو دو زد
گفتم وای مامان خدا بهت رحم کرد زنبور زرد و سمی رو سرت بود نیشت میزد چی
شوهرم گفت وای خداروشکر حواست بود پروندیش
وای خدا چه لذتی 😏
کی میگه لذت بخشش خوبه 🤪✋