مثلا یبار مادرشوهرم اومد خونه ما نهارشو بپزه اخرش که برنجشو دم میداد اومد ی کاسه نصف اب کرد زردچوبه ریخت توش ی پیازم ۴قسمت کرد انداخت تو ابه داد رو برنجش😐
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
مادرشوهر من بخاد کته درست کنه در قابلمه رو از اول میزاره روش برنجش میشه خمیررررر
درصورتیکه باید وقتی بجوش اومد درشو گذاش
لطفا کتابِ خوبِ غیرِ زرد معرفی کنید#عاشق_کتاب علاقمند ب رمانهای روانشناسی طور هستم کتابهایی ک آشنا هستم کوری_دختری از جنس خاک_کیمیاگر_جز از کل_کتاب دزد_بلندی های بادگیر_دختریکه ماه را نوشید_ما تمامش میکنیم_خطاب به عشق
مادرشوهرم گوچه رو رنده کرد بعدش دقیقا یه دقیقه گذاشت رو گاز و گوچهه پر آب بودش همونطوری تخم مرغ اندا ...
اححححح بابا میخاستم املت بخورم😓🤮
لطفا کتابِ خوبِ غیرِ زرد معرفی کنید#عاشق_کتاب علاقمند ب رمانهای روانشناسی طور هستم کتابهایی ک آشنا هستم کوری_دختری از جنس خاک_کیمیاگر_جز از کل_کتاب دزد_بلندی های بادگیر_دختریکه ماه را نوشید_ما تمامش میکنیم_خطاب به عشق
ای پروردگارِ من، از آنچه بر سرم آمده، دلتنگ و بیطاقتم، و جانم از آن اندوه که نصیب من گردیده، آکنده است؛ و این در حالی است که تنها تو میتوانی آن اندوه را از میان برداری و آنچه را بدان گرفتار آمدهام دور کنی. پس با من چنین کن، اگر چه شایستهی آن نباشم، ای صاحب عرش بزرگ.
خیلی باحال بود😂😂😂 خواهر شوهر منم تو املتش زردچوبه هم میزنه من تا حالا ندیده بودم
شما پیاز هم رنده میکنین تو املت؟مادرشوهرمینا میزنن من خوشم نمیاد
لطفا کتابِ خوبِ غیرِ زرد معرفی کنید#عاشق_کتاب علاقمند ب رمانهای روانشناسی طور هستم کتابهایی ک آشنا هستم کوری_دختری از جنس خاک_کیمیاگر_جز از کل_کتاب دزد_بلندی های بادگیر_دختریکه ماه را نوشید_ما تمامش میکنیم_خطاب به عشق