سلام آبجیا من سه قلو باردارم بعد بابامم وضع مالی آنچنانی نداره ولی خداروشکر نیازمند کسی هم نیست بعد دو سه ماه پیش داداشم تصادف کرد ضربه مغزی شد تا حالام دوبار عملش کردن خرج بیمارستان چون تصادفی بود کم شد در حد پونصد شیشصد ولی بعدش که اوردیمش خونه بابام اینا خیلی خرجش کردن برا خوراک و وسایل حالا بابام یکم بدهکار شده بعد منم به مامانم گفتم سیسمونی ننیخواد زیاد بگیری در حدی که تا برا سه ماهگیشون بشه ولی خانواده شوهرم خیلی پر توقعن بخصوص یکی خواهرشوهرام میگن باید سیسمونی کامل بدن حالا من این وسط موندم چیکار کنم از یه طرف نمیتونم حرفاشونو تحمل کنم از یه طرفم دلم برا بابام میسوزه خیلی ادم زحمت کش و با آبروییه دلم نمیخواد به خاطر من بدهیش بیشتر بشهببخشید طولانی شد واقعا دلم گرفته از ذات بد بعی ادما
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من کساییو تو زندگیم داشتم که یه ثانیه فکر نبودنشون اشکمو در میاورد همون آدما الان واسم فرقی با یه غریبه ندارن فقط میدونم که یه زمانی میشناختمشون؛؛؛واقعی دوسشون داشتم و کلی خاطره باهاشون داشتم ولی دیگه واسم هیچ اهمیتی نداره که کجان و پیش کین و چیکار میکنن و باید اعتراف کنم که دیگه دوسشون ندارم و نیازی هم به بودنشون ندارم؛؛؛؛میخوام بگم زمان بدین؛؛همیشه زمان همه چیزو حل میکنه به مرور؛؛حتی چیزایی که فک میکنین هیچوقت حل نمیشه....