دقیقا من یه خاطره دارم از این عزت نفس و استقلال😂😂
من کلا هر جا بخوام برم زنگ میزنم همسرم میگم بیاد دنبالم
نه اینکه نمیتونم خودم برم ها
میگم یعنی فکر نکنه حساب نکردمش
بعد همین کارم باعث شده بود همسرم فکر کنه من خیلی دست و پا چلوفتی و بی عرضه ام😂😂😂
بعد روز جمعه مجبور شدیم یه سری داروی مهم برای یه شخص عزیزی پیدا بکنیم
داروخانه شبانه روزی هم دور بود منم رانندگی بلد نبودم
با همسرمم سر پسرمون بحثم شده بود
اونم یه حالت فاتحانه منو نگاه میکرد که یعنی باید بیای پیش خودم التماس کنی جوجو😂😂
منم خودم رفتم از بیمارستان نزدیک خونه مون دارو خواستم ندادن تا رئیس بیمارستان و ملاقات کردم تا دارو گیر بیارم و گیر آوردم😂😂😂
هیچی دیگه همسرم سکته کرده بود از دستم از همون موقع دیگه جرات نداره بگه تو کاری و نمیتونی بکنی. 😄