اوني ك برا همسايمون بود وضعيت مالي خودمون دااااغون بود
يهو بعده اون كارم ورق برگشت و طوري بركت اومد ك با حقوق خودم فرش و مبل و ال سي دي خريدم برا خونه مامانم
خودم هنوز ازدواج نكردم...
اون پيرمرده هم خيييييلي ناراحت بودم سره درسام سركار ميرفتم ميترسيدم بيفتم ... و من هيچي نيفتادم از تخصصي ها