سلام بزارید تقریبا از اولش بگم
میخوام از زندگیم بگم براتون
سرزنشم نکنید فقط برام دعا کنید
تو تاپیک های قبلم یکم گفتم ولی اینجا خلاصه وار اولاش توضیح میدم
من تو یه خانواده تقریبا شلوغ بدنیا اومدم بچه آخرم تو خونه بابام همه چی خوب و عالی پدرو مادرم خیلی باهم خوبن و همدیگه رو دوست دارن
تا اینکه من ازدواج کردم دوران عقدم دوماه بود اینا خیلی عجله داشتن زودترجشن بگیریم
بعد از عروسیم همه چی عوض شد قیافه واقعی شون معلوم شد روز پاتختی بامن دعوا که مهمونات هرچی اوردن باید بدی به ما رسم مااینه همه هدایا و پول برای ماست همه چیم گرفتن شوهرمم کلا با خانوادش بود داد بهشون