باشوهرم یه سال بود عقد بودیم...این از ۱۲سالگی شروع کرده بود به کار کردن خیلییی جنم کار داره...الان مهندس کشاورزی بود و چندین هکتارم اراضی کشاورزی داشتم ک همه کاراش گردن این افتاده بود ۲۴ساعته جون میکند رسما...این یه برادر بزرگتر داشت رسما مفت خور بود تاجایی ک هم مادرش وهم داداشش از بچگی بهش دیکته کرده بودن تو حمال خانواده ای...خانونا بعد عقد من ماشین خارجی گرون قیمت خرید برای داداشش...بماند ک جاریمم سراون چقد پز میداد برای من...برای برادرش زمین اراضی خریده بودخونه دوبلکس خرید ماشین خرید به مرور زمان...بعد ازدواجم گفتم خبوبرای خودمون خونه بساز گفت نه اول باید به کم و کسری داداشم برسم...این اگ پولاشو جمع میکرد میلیونر میشد...خودشم خرحیشو از داداشش میگفت ب حسابش میزد...یبار برام یه دستوالنگو خرید جاریم یه طوفانی بپا کرد ک نگو...
رسما شده بود حمال خانوادش...خودشم حساب بانکی تداشت بمنم میگفت از داداشم پول مبگیری...وبهم گفت مستقل نمیبمت بعد عقل گفت...