گفتمش نقاش را نقشی بکش از جاریم
بی شعور عکس هیولا در دل صحرا کشید 😁❤
گفتمش نقشی ز خواهرشوهرم ترسیم کن
عکس گرگی با نقاب بره ای زیبا کشید 😁❤
گفتم از فامیل شوهر بر ورق نقشی بزن
دسته ای کوسه میان بستر دریا کشید 😁❤
گفتم امشب خانه ی اقوام شوهر دعوتم
در میان خارها شاخه گلی تنها کشید 😁❤
گفتمش من یکه و آنها همه پشت همند
نخبه ای را در میان جمله اسکل ها کشید 😁❤
گفتم از اوصاف مادرشوهران چیزی بگو
جام زهر آوردو نالان دست از این دنیا کشید😁❤