بچه ها شوهر دختر خالم هیچی نداشت هیچی
بعد با دختر خالم کار کردن وخونه خریدن ماشین مغازه طلا زمین همه چی خریدن
تا اینکه اینا بچه دار نشدن
بعد شوهرش رفته بود قایمکی زن دوم گرفته بود
که دختر خالم فهمید
ورفت سه دونگ خونه ومغازه وزمین رو فروخت
چون به اسم خودش بود
طلاهاشم فروخت
وهمه اینارو یکی کرد یه هونه نقلی یه ماشین ویه مغازه کوچولو برای خودش خرید
وبعد تمام اوناییکه سه دنگ رو خریدن رفتن سراغ شریک بعدی یعنی شوهره
مجبورش کردن بفروشه 😁😁😁
زن دوم هم دید مرد هیچی نداره رفت وبعدا معلوم شد که شوهره خودش بچه دار نمیشده چون زن دوم هم بعد دوسال هنوز بچه نداشت
😁😁😁