پدرم سایه ی سر بود و مرا نور امید😭 پدرم رروشنی محفل ما چون خورشید😭 پدرم خنده به لب بود و همه فهمیدند😭 بعد او خنده به لبهای من و ما خشکید😭😭😭 بابایی بابای مهربونم دلتنگتم😭
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
پدرم سایه ی سر بود و مرا نور امید😭 پدرم رروشنی محفل ما چون خورشید😭 پدرم خنده به لب بود و همه فهمیدند😭 بعد او خنده به لبهای من و ما خشکید😭😭😭 بابایی بابای مهربونم دلتنگتم😭
یه روزی به پسرا میگفتیم برو بابا ما دختریم مو بلندیم کچلا و.... الان خودمونو کردیم پسر😂
من عاشق زندگیمم و هر چه شکست بخورم قویتر میشم و زمین بخورم پا میشم و هر چیزی که در دنیا است برایم اندرز است از کوه استوار استواری و مقاومت را یاد گرفته ام از خورشید نورانی و مهربانی و گره از کار دیگران گشودن ......
یه روزی به پسرا میگفتیم برو بابا ما دختریم مو بلندیم کچلا و.... الان خودمونو کردیم پسر😂
اره. ایتقدر خوبه. مخصوصا واسه حموم رفتن
پدرم سایه ی سر بود و مرا نور امید😭 پدرم رروشنی محفل ما چون خورشید😭 پدرم خنده به لب بود و همه فهمیدند😭 بعد او خنده به لبهای من و ما خشکید😭😭😭 بابایی بابای مهربونم دلتنگتم😭
اگر چشمات می بینه لایک نکنننننننننن می هیچی دوباره برگشتم ۵ساله اینجام انقدر که بعضی گزارش زدن رفتم تو تعلیق ..من دیگه هیچ وقت عکسمو نمی زارن مریضین میگین بزار وقتی میزارم میگین خوب خوشگلی شورشو در آوردی آنقدر عکس گزاشتی باید بهت بگم تویک حسود بدبخت عقده ایی هستی درگیر مریض ...بهم یاد دادن همیشه با آدمایی که مشکل مغزی دارن حرف نزن بعضی واقعا خیلی بیشعورن اینجا تمام.
اسی خوشبحالت منم خیلی دلم میخاد ولی شوهرم مو بلند دوست داره البته چندبار از سرلجبازی رفتم کوتاه کردم ولی نه در این حد
بچه ها کسی از آیفوووووون سر درمیاره😣😣😣😣 توروخدا کمکم کنین ........ .میخام باهاش عکس بگیرم ولی وقتی دکمه اشو میزنم در حیاط باز میشه😢😢😢 بعضی ها جوری بیشعورن که دلم میخاد ازشون بپرسم بیشعوریتون ذاتیه یا خودتون هم تلاش میکنید 😬😞باردارنیستم 😔تیکر گذاشتم انشالله تا این تاریخ منم مامان بشم 😍مطمئنم خدا دست خالی نمیزارتم 😍مطمئنم یه روز با بچه تو بغلم میرم مطب دکتری که بدون مقدمه چینی بهم گفت فکرمادرشدن رو از سرت بیرون کن ندید چقد استرس بهم وارد شد ندید من چی کشیدم که همونجا بیهوش شدم 😔مطمئنم خدا امیدمو ناامید نمیکنه 😍
یکی فامیلامون موهاش خیلی فر بود با تیغ زد صاف دراومد
خیلی فر نیست. مواجه
پدرم سایه ی سر بود و مرا نور امید😭 پدرم رروشنی محفل ما چون خورشید😭 پدرم خنده به لب بود و همه فهمیدند😭 بعد او خنده به لبهای من و ما خشکید😭😭😭 بابایی بابای مهربونم دلتنگتم😭