2777
2789
چه جوری موفق شدی؟!

دبگه چقدراذیت اولاهیچی به شوهرم نمیگفتم هرکاری میکردن اذیتم میکردن ولی اوناهمیشه بین منوشوهرموبهم میزدن همیشه دعوا خاک برسرا.تااینکه خودش یه روزهمه روفهمبدگفت که چراازاول بهم نگفتی تامنم ایناروبشناسم بامامانش دعواش شدانتقالیم گرفت الانم نه ادرسمونودارن نه شماره تلفن خطامونم عوض کردیم چندبارم رفتن درخونه بابام اونام بهمون گفتن ولی شوهرم اصلاقبول نمیکنه .دوست نداره ببینتشون میگه بخدابرافاتحه شونم نمیرم.

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ن سر خواستگاري دسته گل داشتم ن برا عقد گرف حتي قران نكرف براي عقد اين پارچه روي عروس دوماد نگه ميدارن سرعقدو نگرفت من گرفتم

لباس عقد نگرفت برام ي شوميز٣٥تومني خريد اونم انقد نازك تمام بدنم مشخص بود مامانم رف زير مانتويي سفيد خريد تمام دوستام ك چند سال پيش عقد كردن كت شلوار داشتن يا لباس عقد شلوار نخريد وسيله ارايش نكرف

همه جا گف ميخوام جشن بگيرم ارزوي جشنو ب دلم گزاشت دوساله طلا نگرف باز بگم اسي؟

من از نسل عروس های ماسک زده ام از همان هایی ک حسرت عروسی شلوغ و بی واهمه ب دلشان مانده... 😊
حسرت به دل موندم یه بار با خیال راحت برم خونه بابام

ما از مسافرت برگشتیم مادرشوهرم یه جوری نامحسوس رفت رو اعصابم که تا چند روز حالم بد بود

آخه مسافرتی هم نبود که پسرش بخواد خرج کنِ رفته بودیم خونه اقوام

والا حرص انهاروهم من بخورم  همینکه خوشبختم سیلی توی صورتشونه😂😂😂😂😂 انهاهم باسیلی صورت خود ...

خدا رو شکر منم خوشبختم ولی بعصی چیزا اصلا از یادم نمیره دست خودم نیس

خدا نکنه مث من باشی

مثال میزنم پارسال مادر شوهرم سرطان داشت خونشون شهرستانه ما مرکز استان حدود یه ماهی اومد خونه ما دکتر و آزمایش و سی تی و جراحی و از همه مهمتر مهمون ک از شهرستان میومد

مادر شوهرم به عنوان تشکر یه دست نلبکی داد بهم دو روز پیش زنگ زد نلبکیامو بده میخوام با کاسه هام ست کنم برا شما بعداً میخرم


دبگه چقدراذیت اولاهیچی به شوهرم نمیگفتم هرکاری میکردن اذیتم میکردن ولی اوناهمیشه بین منوشوهرموبهم می ...

چه اذیتی کردن میشه بگی منم خیییلییی اذیت کردن بعد13سال داریم ازشهرشون میریم سمت من که یک ساعت.ونیم فاصله داریم چنان کولی بازی درآوردن هرروزنفرین وگریه تازه شوهرم انتقالی نمیگیره وهفته ای سه روزاینحاست

بعضی وقتا حس میکنم خدا اصلن منو نمیبینه


از بس منو اذیت آزار دادن خواهر شوهرم خوشبخت با یه پسر بی خانواده خودش رئیس خانه دو تا پسر شوهر کارگر پسر سالم اقا 

منم سر زایمانم تو اوج درد فقط نفرین کردم گفتم الهی که زندگیت اتیش بگیره به چند ماه نرسید بیخودی طلاق گرف برا بار دوم مادره خیلی ضربه خورد  

بعضیا خودشونو چنان میگیرن فکر میکنن چخبره خواهر من چاه دسشویی ما هم گاهی وقتا میگیره 😐گفتم بدونی 🤚😐

بازم رفت شوهر کرد حالا این شوهرشم دو به شک موندنش چون پسر مجرد بود خواهر شوهرم شوهر سومش و دو تا بچه بزدگ داره پسرم از خودش کوچیکتره

بعضیا خودشونو چنان میگیرن فکر میکنن چخبره خواهر من چاه دسشویی ما هم گاهی وقتا میگیره 😐گفتم بدونی 🤚😐
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز