2777
2789

سلام بچه ها امروز یه تاپیک دیدم که یه خانوم داشت سوال می پرسید برای اولین تولد همسرش که باهم هستن چه کادویی بگیره و اینا منم یاد خاطره خودم افتادم و احساساتی شدم و خواستم خاطره اولین تولدی که برای همسرم گرفتم رو بنویسم😅😊

قبلا نوشتم فقط باید صبر کنید تیکه تیکه بذارم

سعی هم کروم از داستان آشناییمون تو تاپیک اولم بهتر بنویسمش 😅

اگه شما هم خاطره قشنگ دارین بنویسیم خوشحال میشم😊😊

لطفا اکانت پاک شود

بدو بدو تو راه رو ها راه میرفتم و سعی میکردم لورا(یکی از مریض هایی که مسئولیتش با من بود و حسابی با وجود اختلاف سنیمون باهم دوست شده بودیم) رو قانع کنم که نمی شه تو مهمونی باشه و همینقدر که بهش اجازه دادم پا به پای من بدوئه ندارمش دست پرستار ها خیلی... ولی مگه میشه این نوجوون رو قانع کرد🤦🏻‍♀️😂 آخر سر که دیدم وقتم داره میره و همه کار هام مونده بهش گفتم خیلی خب بابا بیا ولی بعدش باید کامل استراحت کنی چند روز دیگه عمل داری و اگه حتی کمی هم احساس ناراحتی کردی بهم باید بگی وگر نه میرم در خواست میدم یکی دیگه جای من مسئولیتت رو بگیره ... سریع قبول کرد... همیشه این تحدید جواب میداد لورا هیچکس جز من و علی رو نمی تونست تحمل کنه و بر عکس😂😂🤷🏻‍♀️

سریع رفتم تو آسانسور و دکمه بسته شدن در رو نگهداشتم تا معطل نشم ... خیلی هیجان داشتم آخه

لطفا اکانت پاک شود

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

اولین سالی بود که می خواستم برای علی تولد بگیرم چون اولین سالی بود که شده عشق و همراه و همسرم تو زندگی😍😍 ... سال های گذشته یکی دو بار به عنوان شاگردش تو تولد های جمع و جوری که دوستاش براش گرفتن رفتم تبریک گفتم و برگشتم و به جشن های بزرگ نرفتم چون من و چه به پارتی های غربی🤷🏻‍♀️

کلی برنامه ریزی کردم ... با بد بختی بدون اینکه بفهمه با تک تک دوستان و آشنا های توی بیمارستان هماهنگ کرده بودم که تولد استاد علی(عشق جان😍) رو می خوام چجوری بگیرم و بیاین ...

لطفا اکانت پاک شود

به خانم مهربونی که تو آشپزخونه بیمارستان کار میکرد سپرده بودم یه کیک خوب بپزه و تزئینش کنه🎂 البته دوستداشتم خودم بپزم ولی نه بلد بودم نه وقتش رو داشتم که یادبگیرم😅😅

لطفا اکانت پاک شود

رسیدم تو غذاخوری بیمارستان نفس عمیق کشیدم و دور و برم رو نگاه کردم... اکثر کسایی که به علی نزدیک بودن و شیفت نداشتن اومده بودن... می خواستم سریع شروع و تموم کنیم تا به کارمان هم لطمه ای وارد نشه... علی درست راس ساعت همیشگی اومد پایین تا غذاش رو بگیره ... براش دست تکون دادم که سریع تر بیاد سمتم... چشمکی زد و قدم هاش رو تند تر کرد😉😍 تا نشست برق خاموش شد(درست همونطوری که هماهنگ کرده بودیم😅)

لطفا اکانت پاک شود

لورا کی بود

از همون اول اسمشو اوردی

مامان دوقلوها👧👦💕....🍁بخون🍁⬅  ........✅گمشده✅کسی ب اسم ساناز علیزاده میشناسین..دوست بچگیمه...حدودا متولد ۷۰..اگر تو اشناهاتون کسی هست.. ریپلای کنید لطفا

لطفا لایکم کن شب رفتم خونه بخونم۰🌹

 من مسلمان هستم .اسلام کامل است.اما،من نیستم.اگر اشتباهی از من سر زد؛ این عیب را به من نسبت دهید نهدینم!!! 👈 این روزها بیشتر معنی دعای فرج رو میشه درک کرد، پس لطفا همه با هم بخونیم 🤲💗﷽💗اِلهى‏ عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْکشَفَ الْغِطآءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ، وَ ضاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ، و اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيک‏ الْمُشْتَکى‏، وَ عَلَيک الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، اُولِى الْأَمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَينا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِک مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ، فَرَجاً عاجِلاً قَريباً کلَمْحِ‏ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ، يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ، اِکفِيانى‏ فَاِنَّکما کافِيانِ، وَانْصُرانى‏ فَاِنَّکما ناصِرانِ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ‏ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکنى‏ اَدْرِکنى‏ اَدْرِکنى‏، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرينَ.🤲خدايا بلاء عظيم گشته و درون آشکار شد و پرده از کارها برداشته شد و اميد قطع شد و زمين تنگ شد .....😔🌼اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب الکبری(س)🌼

بچه ها اومدن سمتمون و شعر تولدت مبارک رو میخوندن برقا که اوند چهره بهت زده علی رو دیدم که هنگ کرده بود طفلی و مثل هنیشه تو اینجور شرایط دستش لای موهاش بود😮😅

کیک رو که گذاشتن رو میز (کیک متوسط شکلاتی ) از ۳۵(سن اون موقعش) شروع کردیم به عقب شمردن و به ۰ که رسیدیم علی شمع ها رو فوت کرد🥳🥳... همه تبریک گفتن می خواستیم کیک بخوریم  که وظایفمان ما را فرا خواند و کیک موند برای بعد😊🤷🏻‍♀️

لطفا اکانت پاک شود

وسط برو برو ها وقت کردم برم کادوش رو( که روز قبل موقع استراحت ناهار رفته بودم براش گرفته بودم و یه عطر خیلی خوشبو بود که یبار بهم گفته بود این عطرش که داره تموم بشه اینو میگیره براش گرفته بودم😄)  بذارم تو اتاقش و روی یه استیک نوت قلب بکشم و بنویسم تقدیم و همسر و زندگیم ☺️چند ساعت بعد یهو تو راهرو علی جلو سبز شد

لطفا اکانت پاک شود

و منو کشید یه گوشه که هیچکس نبود و محکم بغلم کرد و گفت این قشنگ ترین جشن  تولدی بود که بعد از فوت مادرم تا الان داشتم بوی عطری که براش خریده بودم رو احساس کردم‌... استادش کرده بود😍 بهش گفتم حتی از اون جشن های گرون توی ویلا های بزرگ دوستات  بهتر بود؟😏 گفت اونا که اصلا حساب نیستن من خودم همیشه از اونا فرار میکردم😎😂😁جشن واقعی همین جشن ناز و پر احساسی بود که تو برام گرفتی😍😍😍

ایندفعه...

لطفا اکانت پاک شود

من بغلش کردم و با تمام وجود بهش گفتم تولد مبارک مرد زندگیم و به فارسی گفتم ان شاء الله عمرت مثل گل نباشه (چیزی که پدر خدا بیامرزم هر سال تولدم بهم میگفتن😢)🌹🌹 گفت من فقط ان شاء الله رو فهمیدم ها😅 سعی کردم تمام احساساتی رو که میگشتم جمله بود براش توضیح بدم و بگم  که چی گفتم ... بعضی وقت ها احساس میکنم زبان هایی مثل انگلیسی و آلمانی کلی کمبود دارن و نمیشه احساسات رو از ته قلب بیان کرد 😅🤷🏻‍♀️(اگه تاپیک خاطرات آشناییمون رو خونده باشین باید بدونین که همسرم ایرانی نیست و فارسی متوجه نمی شه😅) و بعد از یه 😘 سریع رفتم که به مریض ها برسم😊

لطفا اکانت پاک شود
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792