سلام دوستان،من پدرم برنجکاری داره(شالیزار)هرسال کارگر میگرفت اما امسال دستش خالیه،دیروز رفته بود زمینمون عموم داماداش همه اومده بودن کمکش بابای بیچاره من کسی نبود کمکش تنها بود،حالا دو روز دیگه هم کار داره میخوام به شوهرم بگم بیاد کمک بابام،((شوهرم،کمک پدر خودش که باغ دارن تاحالا نرفته البته خب پدرش هفت تا برادر داره ک همیشه کمکشن،اما پدر من تنهااای تنهاس،تاحالا تو هیچکدوم از کارای باغ داری یا برنجکاری کمک بابام نداده،دوباری هم ک قبلا بهش گفتم بهم گفت ولم کن من کمک بابای خودمم نمیدم و نرفت کمک بابام،بعد خودش از من انتظار داره خونه باباش نزارم مامانش دست ب هیچی بزنه خودم همع کارارو کنم،خونه پدربزرگش روستاشونم ک میریم میگه باید کمکشون کار کنیو...اونوقت خودش کمک پدر من نمیده درصورتی ک خودش قبلا همیشع میگفت هرطور با خانوادت رفتار کردم توهم با خانوادم رفتار کن حالا من اگ ی استکانو بزارم مامانش برداره من برندارم دیگه دعوا میشه(میدونم باباش پُرش میکنه،باباش ی آدمه ب شددددت عو*ضیه عو*ضیییییی،مثلا دیشب ک وسایلارو داشتیم میچیدم شوهرم داشت کمکم میداد پدرش اومد گفت ول این کارای زنونرو نمیخواد دست بزنی،چندباریم شنیدم بهش میگفت خونه پدر زنت(بابام)نرو،خلاصه مرد سالار ترین و مضخخخخخرف ترین ادمیه ک میتونین تو زندگیتون ببینین همیشه مثل خاله زنکها میشینه شوهرمو پُر میکنه))حالا از بحث خارج نشیم،بابام خیلی از دست شوهرم ناراحته میگه اصلا نمیاد کمکم،عمه و عمو و زن عمو هم همشون ب من و بابام تیکه میندازن میگه چطور دامادت اصلا نمیاد کمکت،حالا من بابام خودش ناراحته فردا هم کار دارن سر زمین اگه فردا هم شوهرم نره کمک بابام فاجعهههه میشه،چطوری بهش بگم و راضیش کنم ک مثل دفعات قبل رد نکنه درخواستمو،واقعا میترسم و اعصابم خورده،چکنم دوستان؟
((مرگ بر پدرشوهر خالع زنک😐👊🏻))
دوستان ی سخن شادی آور،میخوام اگ نیومد بگم یادته گفتی هرطور با خانوادت رفتار کردم با خانوادم رفتار کن،حالا منم ب هیچچچچ عنوان کمک مامانت نمیدم دیگ،جدی جدی دیگه کمک نمیکنم،اییییییش
خیلی دلم برا بابام میسوزه😔واسه سلامتیش دعا کنیت و واسه سلامتی پدرهای هممون صلوات بفرستین