من با مادرشوهرم قطع ارتباط کردم نفرینشم کردم. بعد از ۱۰ روز پاش فلج شد مجبور شدن مفصل زانوشو کامل عوض کنن اصلا زمین گیر شده بود، بردن بیمارستان بستریش کردن شوهرم گفت بیا بریم مادرمه زشته فراموش کن هر کاری کرده. خلاصه منم گفتم باش. رفتیم و دو روز و دو شبم موندم بالا سرش تو بیمارستان و بعدشم با شوهرم بردیمش یه استان دیگه عملش کردیم و مهمون فامیلای من بود تو اون استان. بعدا نشست گفت خودش قهر کرد خودشم پشیمون شده اومده به غلط کردن😮😮😮😮 خدا ازش نگذره هر چی هم خدا سرش بیاره آدم نمیشه