خانه ی بی عشق خانه نیست،چهاردیواری بسته ای می ماند تا یادمان نرود کجای این شهر سرمان را بر بالشت بگذاریم.
خانه ، مردی را می خواهد تا وقتی زنی دلتنگ شد پای عقل و منطق را وسط نکشد محکم درآغوش بگیردش آنقدر که بمیرد،تمام شود اشک های دلتنگی.خانه ،زنی را می خواهد پر از دوست داشتن های بی مرز تا مردی برای دیدن روی ماهش تمام راه را دوتا یکی طی کند . . .
خانه ی بی عشق ، خانه نیست.خانه ، عشق و امنیت می خواهد امیدهای روشن و آغوش مطمئن می خواهد. . .