خواب دیدم توی شهرستان بودیم میگفتن یکی فوت کرده من نمیدونستم کیه.فقط هم یه نفر لباس مشکی پوشیده بود.پسرم نوجونه شروع کرد به قرآن خوندن خییلی زیبا میخوند و همراهش صدای ملائک میومد.منم گریه میکردم تو چشم پسرم هم پر اشک بود.بعدش میخواستم برم خونه خالم که مامانم گفت ناراحت نشی دعوتت نکرده.منم گفتم من ازش ناراحت نمیشم(پیره میترسم اتفاقی بیوفته براش)