سلام من ۲۱ سالمه پارسال با پسری اشنا شدم رابطمون خوب بود تا اینکه بعد ۵ ماه متوجه شدم ۳ سال از من کوچکتره باهم تموم کردیم من خیلی احساسیم ایشونم همینطور ولی من جلو خودمو گرفتم و رفتم.ایشون بیو اینستاو...برای من نوشتن.من اوکی بودم فراموش کرده بودم تا بعد ۷ ماه جدایی سر صحبت باز شد من تو شرایط سختیم از نظر روحی دارو مصرف میکنم به ایشون گفتم اینو که بره ولی مصمم تر شد که باهام صحبت کنه تا حالم بهتر شه ایشون میگن که تو این ۷ ماه هی میومدن زیر پنجره اتاقم عکسامو چک میکردن...اخرین بار دوستم باهاشون حرف زد ازشون خاهش کرد که برن ولی من شب باز ایشونو زیر پنجره دیدم الان کلا از فضا مجازی اومدم بیرون ایشونم از دوستم خاستن که یک ماه بعد حال منو بپرسن من خیلی میترسم حالم واقعا بد شده چیکار کنم که همه چیز تموم بشه و ایشون برن تهدید کنم؟به خانوادش بگم؟ چیکار کنم از عواقب کارم چند شبه نخابیدم به خانوادمم نمیتونم چیزی بگم چون مشکل شدید داریم باهم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
صبح امروز کسی گفت به من. تو چقدر تنهایی،گفتمتش در پاسخ تو چقدر حساسی،تن من گر تنهاست دلمن با دلهاست دوستانی دارم ببهتراز برگ درخت یاد شان در دل من قلبشان منزل من صافی آب مرا یاد تو انداخت رفیق. عشق از این بیشتر؟ که تو لبخند بزنی و من برای چال گونه ات بمیرمتو چشمات می خوام غرق شم روز و شب هواتو تنفس کنم زنده شم به حدی اسیرم کنی تو چشات با تو از زمین و زمان کنده شم نباشی بپوسم تو حجم خودم تو تنهاییام بی تو نابود شم حصاری بکش از خودت دور من می خوام به تو یک عمر محدود شم