تا۱۸سالگی ک بدبختی کشیدم الانم که تازه نامزدم ی بیماری چشمی گرفتم و 5روزه شهر غریب بستریم
تو 8ماه نامزدی ی مسافرت و یه خاطره ندارم ای خدا داری بامن چیکار میکنی
قرار نیست این زندگی به روی من بخنده?
۱۸سال تو خونواده طلاق و بی پدری بودم الان از شدت فشار عصبی بیناییم مشکل پیدا کرده
مگه من چقدر گناه کارم? خدایا نجاتم بده
رنگ ارامش کو? رنگ رفاه کو? به کدوم گناه اینه وضعم
منم روز خوش ندیدم
فقط توکلت به خدا باشه
مثلا تازه عروسم
چرا هیچوقت زندگیم قشنگ نمیشه?
درکت میکنم عزیزم
من خودم هزاران هزاران مصیبت کشیدم تو این سن
روز خوش برای امثال منو شما وجود نداره
عزیزم منم عنوز یه مسافرت دو نفره نرفتم . جوش نزن میریم همه
عزیزم اینو نگو
قوی و محکم باش
تو از پسش برمیای
به خودت قول بده سریع خوب بشی و یه زندگی عالی رو بسازی
همین خدایی که ازش میخوای نجاتت بده اگه دوستت داشت نمیذاشت تو این مشکلات گیر کنی پس کلا بیخیال
خدا قربونش برم کارشه آدما رو زجر بده
عزیزم
سنی نداری از الان زندگیت رو خودت بساز
منتظر کمک از طرف اشخاص یا غیب نباش
کمر همت ببند با همکاری نامزدت اول پولدار شو بعد زندگیت رو بساز
