2777
2789

همیشه فکرمیکردم عاشقا هیچوقت بهم نمیرسن ولی به نظرم یه سریا میرسن ولی وقتی بهم میرسن همه چی خراب میشه انگاری عشق یعنی نرسیدن وقتی برسی دیگه عشق نمیشه


یه داستان از یه زوج عاشق....


من اون موقعها دبیرستانی بودم حسابی شروشور شیطون 

یه روز توی برگشت از مدرسه یه پسرخوشتیپی رو توکوچمون دیدم

اونم منو دید برای اولین باربود همو میدیدیم

دوباره فرداش دیدمش و دوباره فرداش

یک ماه من هرروز موقع برگشت از مدرسه میدیمش

یه جورایی به دیدنش عادت کردم

تا اینکه یه روز پیش قدم شد برای صحبت و گفت ازت خوشم میاد

ولی من فرارکردم

بااینکه منم ازش خوشم اومده بود ولی جرات دوستی با پسر رو نداشتم

تا اینکه چندبار دیگه اومد و منم بالاخره قبول کردم

اون موقع گوشی نداشتم با تلفن خونه هرازگاهی که کسی نبود حرف میزدیم 

دوستیمون خیلی ساده و به دور از هر پلیدی بود

واقعا عاشقش شده بودم 

کم کم بهش وابسته شده بودم

تااینکه یه روز مامانم بهم گفت قراره برات خواستگار بیاد

وقتی بهش گفتم عصبانی شد گفتم نباید بیان من نمیزارم

منم حسابی ترسیده بودم ولی اخه چیکار میکردم

شبش که خواستگارا اومدن جلوی در یه دعوایی بین سروش و خواستگارام راه افتاد و بابام و هم از دوستی ما خبردار شد عصبانی شد و قیامتی به پا شد سروش چند بار خواست بیاد خواستگاریم ولی بابام نذاشت گفت حق نداری بمیری هم‌کفنتو به این پسره نمیدم سروش هم بعد از کلی رفتو اومد خسته شد

خانوادش براش دخترخالشو گرفتن که فکر من از سرش بپره ولی من چی که چقد عذاب میکشیدم از دوریش خیلی لاغر شده بودم


و خدایی مهربانتر از حد تصور....خدایاشکرت🙏

خوب بقیش

دنیا به دست کسانی که کارهای شیطانی انجام می دهند،نابود نخواهد شد، بلکه به دستان کسانی نابود می شود که آنها رامیبینندو هیچ کاری نمیکنند.                                                                         (آلبرت انیشتین)

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بابام منو مجبور کرد که ازدواج کنم با یه پسری که قبلا ازدواج کرده بود اونم به جرم اینکه من آبروشونو بردم هیچکس دیگه منو نمیگیره اینم که قراره منو بگیره داره بهم لطف میکنه تو دوران عقد فهمیدیم که آقا معتاد تشریف داره باهزراتا بدبختی بهم زدیم و من رسما شدم یه دختر مطلقه بی آبرو

نمیزاشتن من از خونه بیرون برم عیرحضوری دیپلممو گرفتم

بعد از دوسال پدرم یه زن صیغه گرفت که وقتی مادرم فهمید به طلاق ختم شدو منم ترجیح دادم با مادرم زندگی کنم

ولی اخه چه زندگی اونم همش با نداری مجبور شدم سرکار برم منشی یه شرکتی شدم

یه روز یکی از دوستامون که همسایمون بود رو دیدم گفت که سروش طلاق گرفته و دردبه در دنبالته میخواد بیاد خواستگاریت

وای که انگار دنیارو بهم دادن

و خدایی مهربانتر از حد تصور....خدایاشکرت🙏

بله بلاخره سروش اومد و من چقددد عاشقش بودم و اونم واقعا منو دوست داشت خودش میگفت همش به تو فکر میکردم وقتی فهمیدم دیگه با پدرت نیستی اومدم خواستگاریت گفتم دیگه بابات نمیتونه مثل قبل مخالفت بکنه

بتزم‌پدرم مخالفت کردم ولی بالاخره اخرش راضی شد و ازدواج کردیم اولش همه چیز خیلی خوب بود عین یه رویا چقد خوشبخت بودم

و خدایی مهربانتر از حد تصور....خدایاشکرت🙏

اون روزا چقد خوشحال بودم چقد خوشبخت بودم سه سال گذشت احساس کردم سروش کم کم اخلاقش عوض میشه دیگه سرد شده بود مثل قبلا باهام نبود یه روز که غذا درست کردم یادم رفته بودم خاموشش کنم براهمین یکم سوخته بود سراون غذا برا اولین بار باهام دعوا کرد گفت بی دست و پا تو عرضه نداری

گفتم اخه چرا گفت تو هیچ هنری بلد نیستی حتی درسم نخوندی و ازاین حرفا

درحالیکه من شاگرد اول بودم به خاطرهمین آقا که اومد آبروریزی کرد بابام نزاشت درس بخونم و هزارتا مشکل برام پیش اومد

دیدم نه همش ازاین حرفا میزنه ووو

بعدا گندش دراومد که آقا بایک خانم مهندس که تو شرکتشون بوده دوست شده اونم همش میگفته که زنت درحد نیست سواد نداره هیچی حالیش نیست و ازاین حرفا کلا منو نسبت به خودش سرد کرده بود 

و خدایی مهربانتر از حد تصور....خدایاشکرت🙏
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792