یه اتفاق بدی برام افتاد
.
دوست قدیمیم سیما ویدئوکال زد...پنج شش سال بود ندیده بودمش...وقتی قدیما میرفتم خونه سیما پسر داداشش پوریا هم همیشه پیشش بود...
الانم که ویدیوکال زد پوریا اونجا بود ...اونوقتا سیزده چارده ساله بود و به من میگفت خاله...
حالا شده بود نوزده بیست ساله...حدودا...
...جفتشون گفتن چه خوشگل شدی و این حرفا ...یهو پوریا برگشت گفت خاله لاغرتر شدی خوشگلترم شدی...شوهرمم تو اون اتاق داشت میشنید...
من بحث و عوض کردم و حرفای دیگه زدیم
و قطع کردن
.
تا تلفن و قطع کردم رفتم اون اتاق شوهرم حمله کرد طرفم ...گلوم و فشار داد به شدت ...
گفت تو خراب هستی و من مث عموهات بیغیرت نیستم و دو تا لگد هم بهم زد ....
.
منم از ترس ساکت شدم
از اتاق اومدم بیرون .
.
الان دو ساعته جفتمون ساکتیم ولی هنوز دستام میلرزه...اعصابم و نابود کرد
.
احساس نا امنی میکنم باهاش....