دیروز تولدم بود .
صبح داشتم میرفتم سر کار.
کسی که باهاش قبلا دوست بودم تو ماشینش نشسته بود سر کوچمون.
ما چندین سال پیش خیلی همو دوست داشتیم و من بهش نامردی کردم و ولش کردم بخاطرموقعیتش و باهمسرم ازدواج کردم.اون موقع سرباز بود.الان کمک خلبان شده.
از وقتی ازدواج کردم هرسال تولدم با روح و روانم بازی میکنه.میاد برام گل میاره.نمیدونم چیکار کنم.به خونوادم بگم..
به همسرم بگم...
یا پیش خودم نگهدارم...
وقتی میبینمش احساس مرگ بهم دست میده.دلم میخواد فقط بمیرم.
نمیفهمم چرااینکارو بامن میکنه..