2777
2789

دیروز تولدم بود .

صبح داشتم میرفتم سر کار.

کسی که باهاش قبلا دوست بودم تو ماشینش نشسته بود سر کوچمون.

ما چندین سال پیش خیلی همو دوست داشتیم و من بهش نامردی کردم و ولش کردم بخاطرموقعیتش و باهمسرم ازدواج کردم.اون موقع سرباز بود.الان کمک خلبان شده.

از وقتی ازدواج کردم هرسال تولدم با روح و روانم بازی میکنه.میاد برام گل میاره‌.نمیدونم چیکار کنم.به خونوادم بگم..

به همسرم بگم...

یا پیش خودم نگهدارم...

وقتی میبینمش احساس مرگ بهم دست میده.دلم میخواد فقط بمیرم.

نمیفهمم چرااینکارو بامن میکنه..

🦄《برای خود زندگی کنیم نه برای نمایش دادن آن ب دیگران》🦄

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

باهاش حرفم زدی ؟ میدونه متاهلی؟ الانم میخوایش؟

من باهاش هیچ حرفی نزدم.فقط گلشو گرفتم اونم چون دست و پامو گم کردم.اره همون موقع ک ازدواج کردم فهمید.الان ازش بدم نمیاد ولی زندگیمو دوست دارم

🦄《برای خود زندگی کنیم نه برای نمایش دادن آن ب دیگران》🦄
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز