من طی سه روز یه اتفاقهای برام افتاد ، وقت دندان پزشکی داشتم چون بیمه تکمیلی داشتم و چند جلسه باید می رفتم یه مبلغی باید خودم میدادم.و دقیق حساب کتاب مشخص نبود موجودی کارتم صفر بود دیروز، خدا خدا میکردم بعد پایان کار نگه فلان قد هزینه بده، منتظر بودم . دیدم دو میلیون به حسابم از اداره امد، خیالم راحت شد، که پانصد از من گرفت .مجددا امروز وقت دندان پزشکی داشتم. برای ادامه کار بیمه تکمیلی من تمام شده بود ، قرار بود مجددا شارژ بشه که بکم گیر اداری داشت که مثلا احتمال ۹۰درصد اینکار حل نمیشد، بهم دیروز گفته بود باید ۳میلیون ازاد حساب کنی، امروز دیدم اون مشکل بیمه تکمیلم حل شد و پول ازم نگرفت، باز خدا را شکر کردم. سوار تاکسی شدم دیدم پول ندارم.منم خیلی خجالتی، فقط چند پول دو هزاری دارم از راننده پرسیدم چقد میشه دیدم دقیق همان پولهای دوتومنی کفایت کرد. راننده تاکسیم خورده گیرش اومد. منم خدا را شاکر شدم که خجالت زده پیش بنده ها خدا نشدم. رفتم از کارتم پول گرفتم بعدش.
قرار بود به دنیا نیم ولی اومدم . تو دانشگاه کارتم رو شهرمو جا گذاشتم کار بانکیم بعد روز دختر روحانی خوابگاهمون به همه تراول ۱۰۰ تومنی داد سه سال پیش هفتمو باهاش گذروندم
تو فضای مجازی خیلی سو تفاهم ایجاد میشه و هر کسی با لحن خودش نظر میده و دیگری با لحن خودش نظر رو میخونه و سلیقه ها و فرهنگها فرسخ ها متفاوته اگه سوتفاهمی پیش اومده و امد همدیگه رو ببخشیم .