داستان از این قراره که شوهرم مسافرت یک روزه برای انجام کاری رفت مدام با هم در تماس بودیم من متوجه مورد مشکوکی نشدم
کلید خونه یکی از اقوام رو داشت رفته بود برای استراحت کوتاه و برداشتن آب جوش و ...
هنوز شوهرم خونه نرسیده بود که فامیلمون بهم زنگ زد گفت صاحبخونشون گفته یک آقایی اومد خونتون بعد ده دقیقه یک خانم و بعد چند ساعت رفتن
کل خونه فامیلمون بودن شوهرم یک ساعتم نمیشد این رو حداقل مطمئن هستم
شوهرمم هر چی قسم بلد بود میخوره که کسی باهاش نرفته
این وسط من موندم چیکار کنم