امشب اومدم خونه پدرم سر ی مسئله الکی با خاهر بزرگم عوضی شد بحثم ی یچه داره الان طلاق گرفته من بحاطر بچش میخادب ره کلاس اول زنگ زدم بهش ک کارت ملی شو بیاره بره بچشو ثبت نام کنه پشت گوشی میخاست بخوردم بعد قط کرد
من بهش پیام دادم چرا دادو بیداد میکنی نوشته بود میام جرت میدم اشغال و....
منم راسیتش نتونستم سکوت کنم جوایش رو دادم بعد نوشت ک من از اول تا خرت با خبرم نزار بزارم کف دست شوهرت ک با کیا بودی
راسیتش من قبل ازدواج مجرد ک بودم ا تنهایی با ی پسر دوست بودم خاهر نامردمو مثل ی مرهم دونستم بهش گفتم مجردی
دیگه ا وقتی ازدواج کردم با هیچکس نبودم حتی نگه ب کسیم نکردم حالا شوهرم خونه پدرشه منم خونه پدرم قراره فردا برگرده بیاد دنبالم خ هم بد دله غیرتیه خاهرمم گرفته من باهرکی بودمو نبودم الان براش پیام کرده فرستاده الانم شوهرم خابیده فردا ک بیدار شه پیامارو میخونه
اصلا نمیدوتمچکار کنم